chiz sher

مردی نه به اخلاق مقید نه به دین بود / چون بنده‌ی فرمانبر شیطان لعین بود

پول و پله از صبح الی شام سرازیر / در کیسه‌ی آقا ز یسار و یمین بود

می‌کرد سکونت به یکی کاخ مجلل / در باغ بزرگی که چو فردوس برین بود

در دانه‌ی او دختر باریک میانی / موسوم به صغرا و ملقب به شهین بود

آن کاخ فلک رفعت و آن ثروت سرشار / محصول خریداری و پخش هرویین بود

گفتم بکش ای دوست از این کار خطا، دست / دائم نتوان فاتح و پیروز چنین بود

گفت: این سخنان چیست که گویی؟ ره توفیق / زه آغاز همین بود و همین بود و همین بود

ز آن گرد سپیدی که به اکسیر شبیه است / زرین شده امروز ظروفی که مسین بود

از صحبت آن دیو صفت دست کشیدم / زیرا که خطرناکتر از اژدر و مین بود

دولت نتوانست بگیرد مچ وی را / با اینکه زهر حیث بدو سخت ظنین بود

می‌جست زهر دام به تردستی و غافل / از حادثه‌ی شومی که او را به کمین بود

افتاد به زندان مکافات که صد بار / بدتر ز گرفتاری زندان اوین بود

شش سال دگر نیز شبی باز هم او را / دیدم که پریشان و سیه روز و غمین بود

نالید که: شد دختر من هروئینی / آن شوخ که خورشید رخ و ماه جبین بود

بستم به نجاتش کمر همت و کردم / اقدام به هر کار که معقول و متین بود

هی بردمش از بهر مداوا به اروپا / آن جای که درمان به ره و رسم نوین بود

آن پول که از بهر عوض کردن خونش / نه مرتبه دادم، به دو صد گنج قرین بود

هر بار فراز آمد و معتاد شد از نو / این بار به جان تو بار دهمین بود

می‌خواستم از نو به اروپا برمش، لیک / دیگر نفس او نفس بازپسین بود

او رفت ز دست من، اندر پی او نیز / رفت آنچه مرا ملک و ده و باغ و زمین بود

از غصه‌ی خود قصه همی کرد و همی ریخت / از دیده به رخ اشک، که بسیار حزین بود

 

 

آنجا زدم از حافظ شیراز تفال / وین بیت در آمد، که بجا و نمکین بود

گفتم که خطا کردی و نه تدبیر نه این بود / گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود


نظرات شما عزیزان:

.........................
ساعت11:32---17 فروردين 1390
می دانم که دیر است

برگشته ام...

با همه آنچه که داشته ام

خسته از همه بی تفاوتی ها

خسته از همه لج بازی های کودکانه

خسته از با خود بودن خسته از با تو نبودن

دلتنگی هایم شکل تو شده است خواب هایم بوی تو را می دهد

دستم شبیه دست هایت شده

بال بال می زدم که برگردم پرپر می زدم که ببینی ام

همه زندگی ام خلاصه شده بود در رسیدن

و حالا که برگشته ام

آیا مرا می بینی؟

آیا باز هم مرا نقاشی می کنی؟

آیا باز هم مرا می خوانی؟

برگشته ام با همه آنچه که داشته ام

نگو که نمی شناسی ام

من شبیه دیروز توام و تو شبیه امروز من

بیا تو دیروزی باش و بگذار من امروزی باشم

نگاهم کن

خیلی تنهایم...


---------------------------
ساعت11:29---17 فروردين 1390
من ميخوام بگم دوست دارم روم نميشه
رفقاميگن نگو اما دل اروم نميشه


saed
ساعت10:46---17 فروردين 1390
kheeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeili jaleb va ziba bod azizam


saed
ساعت10:46---17 فروردين 1390
kheeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeili jaleb va ziba bod azizam


ye bande khoda
ساعت9:57---17 فروردين 1390
بیاد خاطرات کودکی

روزی در تو ای گاهواره ی قشنگ می خوابیدم . صدای یکنواخت نوسان تو و آوای دلنواز مادرم که در کنار تو مثل بت پرستی در مقابل معبود زانو به زمین نهاده بود بهم در آمیخته روح کوچک مرا نوازش می کرد . هر چند بیشتر می نگرم در اطراف تو چیزی تغییر نکرده و همه چیز سالم هنوز هم مثل اینست که مرا نگاه می کنند . پس کو آن موجودی کوچک؟ کو آن دست هایی که تو را حرکت می داد ؟ چه شد آن دیدگانی که بر روی تو و من می نگریست ؟

ای گاهواره ای خاطرات کودکی ای چیزهایی که به یاد نخستین دوره ی زندگی من هنوز دست نخورده اید . شما چه درس حکیمانه و پر معنایی به من می دهید . همه با زبان بی زبانی خود می گویند : روزی دست هایی زیبا ما را لمس می کرد و دیدگانی شهلا بروی ما خیره می شد . اینک از آن دست و از آن چشم اثری باقی نیست .

ای گاهواره ی زیبا روزی که با دیدگانی بسته در تو غنوده بودم در عالم رویا شاید چیزی جز پستان مادر ناکامم را نی دیدم . فکری جز او نداشتم ولی اینک به یاد روز های گذشته و ایام کودکی اشک حسرت می بارم . آری همه چیز به سرعت می گذرد و ما را به دیار نیستی سوق می دهد . روزی در تو می غنودم و لای لای مادر سرود عشق به گوشم می خواند . روزی هم تو را ترک کردم و روزی هم خواهد رسید که تو و همه ی دنیا را ترک گفته در دل خاک جای خواهم گرفت .

ای ساعات و دقایق زود گذر ای روزهای جوانی ای خاطرات پر شور اینک که مجال کمترین درنگ ندارید پس بروید ... زودتر بتازید و مرا به آنجا که سرانجام باید بروم هر چه زودتر ببرید ...


&&&&&&&&&&&&&
ساعت6:50---17 فروردين 1390
عالييييييييييييييي
دستت درد نكنه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 16 فروردين 1390برچسب:,ساعت 20:5 توسط MJ| |


Power By: LoxBlog.Com